پشت درهاي بسته به انتظار نشسته بود؛ او كه در سر هواي رفتن داشت ...
يادنامهاي از شهيد عزيز احمد دوران
نام پدر: حسين محل و تاريخ تولد: ايج
1340
سن: 21 سال تحصيلات: چهارم دبيرستان
شغل: محصّل وضعيت تأهل: مجرّد
ارگان اعزام كننده: بسيج تاريخ اولين اعزام: 3/1/61
حضور در جبهه: 44 روز دفعات اعزام: يك بار
تاريخ شهادت: 16/2/61 محل دفن: ايج
پشت درهاي بسته به انتظار نشسته بود؛ او كه در سر هواي رفتن داشت ...
«احمد» يكي از عاشقاني است كه در روستاي «ايج» در ميان سرزمين سبز صداقتها و در كنار ساده نشينان ساحل عشق در كلبهاي گرم و با صفا، پا به گيتي نهاد.
دوران ابتدايي را در روستا، در كنار خانواده به پايان رسانيد و سپس براي ادامهي تحصيل به «استهبان» آمد و اقامت گزيد.
در اوايل انقلاب كه شور آزادي، در دل مردم غوغا به پا كرده بود «احمد» نيز از هر گونه تلاش كوتاهي نكرد. عكس، نوار و اعلاميههاي امام را مخفيانه به عاشقانش ميرسانيد؛ بدان گونه كه طعم تلخ شكنجههاي ساواك را به جان خريد.
وي كه در سر، عشق خدا داشت در هنگام خواندن نماز آن قدر غرق نيايش ميشد و چنان اشك ميريخت كه چشمانش چون شقايق به خون مينشست.
او عاشق بود و لايق، عشق را به
پرواز و پرواز را در كنار سرور آزادگان
تفسير ميكرد. در روزهاي آغاز جنگ به سوي جبههها پر
گشود تا خود را به كساني برساند كه در ميان تاريكيها براي طلوع پيروزي و سرافرازي
اسلام ميجنگيدند.
در هنگامهي فتح خرمشهر در كنار عاشقاني كه در ميان دود و خون، سرود آزادي و آزادگي ميخواندند، شهد شهادت را نوشيد و در خونين شهر جانش را به معبود تقديم كرد تا بگويد خون او و دوستانش بود كه خرمشهر را خونين شهر كرد.
در گلبرگهاي دفترش براي ما مينويسد: «خدا، قرآن، نماز و برنامههاي اسلامي را فراموش نكنيد. در سختيها و در خوشيها به ياد خدا باشيد تا خدا نيز شما را فراموش نكند.»
ای کاش می شد فهمید در دل آسمان چه می گذرد